{گناهکار}🤍🖇️💜 pat9:
ارسلان:دستشو گرفتم و کشیدم ،
دیانا:چیه شده،
ارسلان:تب دارم،
تب داربی!
هوم
خب بزار ببینم
دستشو گرفتم
چیکار میکنی؟
ببینم تب داری یا نه،
نمیخواد بگیر برو بخواب بدو
باشع،
رو تخت دراز کشیدم آخیش میخواستم چشامو ببندم
رسیدددددد،اینم قرص دارو یه لیوان آب +یه دستمال نم دار،
پریدم بالا اینا چین دیانا گفتم برو بخواب نگفتم بری اینا رو بار کنی بیاری
دیانا؛اینارو میزارم کنار میزت هر وقت دیدی حالت بده بخور
باشه برو
خب رفتم ،،،،
ارسلان:لامپ و خاموش کردم و چشامو رو هم گذاشتم صدای پیام گوشیم بلندشد هوف این کیه خواستم بردارم که خورد به لیوان و افتاد اع،
دیانا:چیشددددد،افتادی ها کیه چیه،
ارسلان:دختر تو خواب نداری؟
دیانا 😊😊خب پشت در بودم گفتم شاید حالتون بد بشه واسه همون وایستادم
ارسلان: کی اینارو بهت گفته:
دیانا:رفتم جلو تخت نشستم و شروع کردم ۱:من یه حرف دوبار تکرار نمیکنم۲اینجا همه باید به حرف من گوش کنم و مراقبم باشن۳حق نداری ازم سوالی بپرسی۴بدون اجازه من کاری انجام نمی دین
ارسلان:باورم نمیشه این داره همه حرف منو تکرار میکنه خیلی دختر با من لج میکنه خندم گرفته بود
دیانا ۵....،اع دیدی خندیدی
ارسلان:نه اصلا ،اونو خنده حساب نکن
دیانا:بازم این غرورت اجازه نمیده حرف اصلی تو بزنی،هه اع اینار جمع کنم داشتم شیشه ها رو جمع میکردم،که یکی رفت تو دستم
ارسلان: چی شد ببینم
دیانا:نمیخواد تیر که نخورده یه شیشه هست دیگه
ارسلان:خب وایسا،کجا
برم اینارو بندازم اشغالی،
لج باز،بعد پنج دقیقه در اتاقم زد باز چیه،
اومدم دیگه حالا با خیال راحت تا صبح بخواب چون من مراقبتم،بخواب
ارسلان:ای وای،سرمو گذاشتم رو بالشت چشامو بستم،
دیانا:لامپ خاموش کردم،نشستم رو زمین خوابم میاومد ولی بلندشدم رفتم کنار ارسلان عرق کرده بود با دستمال پاکش کردم،با دستم لپشو فشار دادم خوشگل که هست،جذابم که هست،و قاطیه خشن بودن و غرور
ارسلان: خوشگل جذاب که بودم بقیشم به تو ربطی ندارده چیه باز مث عجل معلق رو سرم وایستادی
مگه بیداری؟
ارسلان:چشامو باز کردم اره ،
دیانا:فرار کردم اونور تخت خب من اینور میمونم قل میدم
ارسلان:اخ،بابات از دست تو چی میکشه(با حرص)
بخواب بخواب بدو
چشامو بستم ،،،،،
دیانا:وای واقعا داشت چشام بسته میشد که سرمو رو تخت گذاشتم ................
____________٫٫٫٫٫٫فردا صبح 🌅
دیانا:چشامو باز کردم دیدم یکی محکم فشارم میده،اع،ارسلان مث یه خرس منو بغل کرده ،خودمو کشیدم بیرون آروم آروم رفتم به سمت در ،باز کردم و رفتم بیرون از پله ها اومدم پایین،سلام نیکااا،
نیکا و عسل و مریم:سلام خانوم همسرتون آقای کاشی بلندشدن میز صبحانه آماده هست 😬😂😂😬😬😂😂😂😂😂😂😂😂
اع،شوخی نکنید دیگه از دیشب تا حالا بیدار بودم تا مواظب این آقا باشم که دیدم یکی از کنارم رد شد
ارسلان:دروغ میگه ،یک ساعت بعدش خوابش بردد،.
نیکا.مریم عسل:😂😂😂😂😂
دیانا:ها،،،مگه بیداربود،اخ,
ارسلان:رفتم تو آشپزخونه که عسل دیدم
عسل:امم،دیگه تکرار نمیشه
ارسلان:سرمو به نشونه اره تکون دادم نشستم شروع به خوردن کردم
نیکا:ام،ارباب دستتون بهتره،
ارسلان:اره ،دیانا خوبش کرد
دیانا:تو سالن بودم که برگشتم و با چشمای ذوق زده به ارسلان نگاه کردم
نیکا 😳😳
عسل؛😳😳
مریم؛😳😳
ارسلان:اع،این چه حرفی بود زدم به نیکاشون نگاه کردم،ی.ع.نی یعنی خوب شده دیگه من دیگه برم
دیانا: خداحافظ
نیکا.عسل.مریم : خداحافظ
رفتم پایین که متوجه شدم سویچ ماشین نیاوردم اع،دیاناااااا،نیکاااااا
دیانا:از پنجره سرمو دادم بیرون چیه دستتون درد میکنه یا تبتون برگشته
ارسلان:نهه،اخه دختر مثه گوریل ها سرتو آوردی بیرون سویچ ماشین مو بدهه
نیکا:بهت گفت گوریل😂😂😂😂
دیانا:ایش،سویچ ماشین برداشتم رفتم پایین بیا
ارسلان:اع،گوشیم برو بیا راونم
نیکا:دیانا برو در باز کن
الان،،،،اع زنگ در هستش
ارسلان نیکا خب باز کن
نیکا:ارباب نمیشه دکمه نمیگیره
ارسلان: دیانا برو
داشتم میرفتم که.........……….
لایک کامنت فراموش نکنید 🦋
فالوم کنید پشیمون نمیشی
ماچ بهتون عشقا،،،،،
###
دیانا:چیه شده،
ارسلان:تب دارم،
تب داربی!
هوم
خب بزار ببینم
دستشو گرفتم
چیکار میکنی؟
ببینم تب داری یا نه،
نمیخواد بگیر برو بخواب بدو
باشع،
رو تخت دراز کشیدم آخیش میخواستم چشامو ببندم
رسیدددددد،اینم قرص دارو یه لیوان آب +یه دستمال نم دار،
پریدم بالا اینا چین دیانا گفتم برو بخواب نگفتم بری اینا رو بار کنی بیاری
دیانا؛اینارو میزارم کنار میزت هر وقت دیدی حالت بده بخور
باشه برو
خب رفتم ،،،،
ارسلان:لامپ و خاموش کردم و چشامو رو هم گذاشتم صدای پیام گوشیم بلندشد هوف این کیه خواستم بردارم که خورد به لیوان و افتاد اع،
دیانا:چیشددددد،افتادی ها کیه چیه،
ارسلان:دختر تو خواب نداری؟
دیانا 😊😊خب پشت در بودم گفتم شاید حالتون بد بشه واسه همون وایستادم
ارسلان: کی اینارو بهت گفته:
دیانا:رفتم جلو تخت نشستم و شروع کردم ۱:من یه حرف دوبار تکرار نمیکنم۲اینجا همه باید به حرف من گوش کنم و مراقبم باشن۳حق نداری ازم سوالی بپرسی۴بدون اجازه من کاری انجام نمی دین
ارسلان:باورم نمیشه این داره همه حرف منو تکرار میکنه خیلی دختر با من لج میکنه خندم گرفته بود
دیانا ۵....،اع دیدی خندیدی
ارسلان:نه اصلا ،اونو خنده حساب نکن
دیانا:بازم این غرورت اجازه نمیده حرف اصلی تو بزنی،هه اع اینار جمع کنم داشتم شیشه ها رو جمع میکردم،که یکی رفت تو دستم
ارسلان: چی شد ببینم
دیانا:نمیخواد تیر که نخورده یه شیشه هست دیگه
ارسلان:خب وایسا،کجا
برم اینارو بندازم اشغالی،
لج باز،بعد پنج دقیقه در اتاقم زد باز چیه،
اومدم دیگه حالا با خیال راحت تا صبح بخواب چون من مراقبتم،بخواب
ارسلان:ای وای،سرمو گذاشتم رو بالشت چشامو بستم،
دیانا:لامپ خاموش کردم،نشستم رو زمین خوابم میاومد ولی بلندشدم رفتم کنار ارسلان عرق کرده بود با دستمال پاکش کردم،با دستم لپشو فشار دادم خوشگل که هست،جذابم که هست،و قاطیه خشن بودن و غرور
ارسلان: خوشگل جذاب که بودم بقیشم به تو ربطی ندارده چیه باز مث عجل معلق رو سرم وایستادی
مگه بیداری؟
ارسلان:چشامو باز کردم اره ،
دیانا:فرار کردم اونور تخت خب من اینور میمونم قل میدم
ارسلان:اخ،بابات از دست تو چی میکشه(با حرص)
بخواب بخواب بدو
چشامو بستم ،،،،،
دیانا:وای واقعا داشت چشام بسته میشد که سرمو رو تخت گذاشتم ................
____________٫٫٫٫٫٫فردا صبح 🌅
دیانا:چشامو باز کردم دیدم یکی محکم فشارم میده،اع،ارسلان مث یه خرس منو بغل کرده ،خودمو کشیدم بیرون آروم آروم رفتم به سمت در ،باز کردم و رفتم بیرون از پله ها اومدم پایین،سلام نیکااا،
نیکا و عسل و مریم:سلام خانوم همسرتون آقای کاشی بلندشدن میز صبحانه آماده هست 😬😂😂😬😬😂😂😂😂😂😂😂😂
اع،شوخی نکنید دیگه از دیشب تا حالا بیدار بودم تا مواظب این آقا باشم که دیدم یکی از کنارم رد شد
ارسلان:دروغ میگه ،یک ساعت بعدش خوابش بردد،.
نیکا.مریم عسل:😂😂😂😂😂
دیانا:ها،،،مگه بیداربود،اخ,
ارسلان:رفتم تو آشپزخونه که عسل دیدم
عسل:امم،دیگه تکرار نمیشه
ارسلان:سرمو به نشونه اره تکون دادم نشستم شروع به خوردن کردم
نیکا:ام،ارباب دستتون بهتره،
ارسلان:اره ،دیانا خوبش کرد
دیانا:تو سالن بودم که برگشتم و با چشمای ذوق زده به ارسلان نگاه کردم
نیکا 😳😳
عسل؛😳😳
مریم؛😳😳
ارسلان:اع،این چه حرفی بود زدم به نیکاشون نگاه کردم،ی.ع.نی یعنی خوب شده دیگه من دیگه برم
دیانا: خداحافظ
نیکا.عسل.مریم : خداحافظ
رفتم پایین که متوجه شدم سویچ ماشین نیاوردم اع،دیاناااااا،نیکاااااا
دیانا:از پنجره سرمو دادم بیرون چیه دستتون درد میکنه یا تبتون برگشته
ارسلان:نهه،اخه دختر مثه گوریل ها سرتو آوردی بیرون سویچ ماشین مو بدهه
نیکا:بهت گفت گوریل😂😂😂😂
دیانا:ایش،سویچ ماشین برداشتم رفتم پایین بیا
ارسلان:اع،گوشیم برو بیا راونم
نیکا:دیانا برو در باز کن
الان،،،،اع زنگ در هستش
ارسلان نیکا خب باز کن
نیکا:ارباب نمیشه دکمه نمیگیره
ارسلان: دیانا برو
داشتم میرفتم که.........……….
لایک کامنت فراموش نکنید 🦋
فالوم کنید پشیمون نمیشی
ماچ بهتون عشقا،،،،،
###
۱۱۷.۰k
۰۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.